وقتی دیگه حوصله ی هیشکی رو نداری،وقتی دیگه نوشتن هم آرومت نمیکنه،وقتی بزرگترین آرزوت مرگ بشه،وقتی یاد گذشته داغونت میکنه،وقتی با هر ترانه ی غمگینی اشکات جاری میشه،وقتی دیگه حرفی واسه ی گفتن نداشته باشی،وقتی... چی کا باید کرد؟؟؟نمی دونم،شاید باید دیگه نبود!نرسیدی مسافر،نرسیدی...همون بهتر که نباشی...
ارسال نظر برای این مطلب
درباره ما
خدایا....دست کسی را در دستانم قرار ده ک پاهایش با دیگری پیش نرود.
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آرشیو
آمار سایت