هر چه می خواهی بکن با این دل دیوانه ام دست تو افتاده فعلا اختیار خانه ام باورت کردم ولی آتش نشاندی بر دلم زخم کاری میزنی انگار من بیگانه ام !بشکن و آتش بزن اما بمان ای مهربان!هرچه می خواهد بیاید بر سر کاشانه ام خوب می دانی میان باد و باران و غزل همچنان حیران و سرگردان شده پروانه ام تا کجا باید بیایم قاف چشمانت کجاست؟کوله بار درد دارم رحم کن بر شانه ام سایه ها دیگر برای پنجره تکراری اند یک قدم بردار من با پنجره هم خانه ام من صبوری می کنم شاید به رحم اید دلت یک سحر یادت بیاید کنج یک ویرانه ام میسپارم دست تو مثل همیشه خانه را هرچه می خواهی بکن با این دل دیوانه ام.
ارسال نظر برای این مطلب
درباره ما
خدایا....دست کسی را در دستانم قرار ده ک پاهایش با دیگری پیش نرود.
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آرشیو
آمار سایت